کبوتری روی سیم ِ نیم لخت ِ تیر ِ کهنهی روبهروی پنجره نشسته و آهسته دریوری بغبغو میکند و صدای ساییدن زمان را مخدوش میکند! ولی نه، نمیدانم صدای کبوتر بود که صدای ساییده شده زمان را خراش میداد یا پتک ِ صدای کلاغی بود که روی درخت ِ چنار ِ آن سوی خیابان نشسته بود و با قارقار گوش خراشش چشم به کبوتر دوخته بود!
م.س
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
درود و تشکر از دیدگاهتان.