سکوت صدای گامهایم را پس میدهد.
با شب خلوت به خانه میروم.
گلهای کوچک از سگها بر لاشهی سیاه خیابان میدوند.
خلوت شب آنها را دنبال میکند،
و سکوت نجوای گامهایشان را میشوید.
من او را بهجای همه برمیگزینم،
و او میداند که من راست میگویم.
او همه را بهجای من برمیگزیند،
و من میدانم که همه دروغ میگویند.
چه میترسد از راستی و دوست داشته شدن، سنگدل برگزینندهی دروغها.
صدای گامهای سکوت را میشنوم.
خلوتها از باهمی ِ سگها به دروغ و درندگی ـ بهترند.
سکوت گریه کرد دیشب.
سکوت به خانهام آمد،
سکوت سرزنشم داد،
و سکوت ساکت ماند سرانجام.
*
چشمانم را اشک پر کرده است.
***
مهدی اخوان ثالث
با شب خلوت به خانه میروم.
گلهای کوچک از سگها بر لاشهی سیاه خیابان میدوند.
خلوت شب آنها را دنبال میکند،
و سکوت نجوای گامهایشان را میشوید.
من او را بهجای همه برمیگزینم،
و او میداند که من راست میگویم.
او همه را بهجای من برمیگزیند،
و من میدانم که همه دروغ میگویند.
چه میترسد از راستی و دوست داشته شدن، سنگدل برگزینندهی دروغها.
صدای گامهای سکوت را میشنوم.
خلوتها از باهمی ِ سگها به دروغ و درندگی ـ بهترند.
سکوت گریه کرد دیشب.
سکوت به خانهام آمد،
سکوت سرزنشم داد،
و سکوت ساکت ماند سرانجام.
*
چشمانم را اشک پر کرده است.
***
مهدی اخوان ثالث
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
درود و تشکر از دیدگاهتان.