تو نگفتی که وصالم برساند به خودت / راستی نیک رسانید که چشمت مرساد
گه وصل تو با هجر تو می گفتم دوش / که ستدعمر وزوهیچ به جز غم نگشاد
درمیان روی به من کردخیالت که اثیر/ زین سخن بگذروزین واقعه بگذارازیاد
عشق ما مظلمه کس به قیامت نبرد / که ز تو عمر ستد در عوضش عشق بداد