۲۵ مهر ۱۳۸۷

تک بیتها

ز خاموشی بریدم من زبان هرزه گویان را
دو لب بر هم نهادم کار شمشیر دودم کردم
مجذوب همدانی

***

عشقی که بود خام و به افسون رود از دل
چون پخته شد و گشت جنون، چون رود از دل؟
شیدای کردستانی

***

می عشرت به جام و یار دیرینم به کام امشب
بنازم چشم و بازویی که چشم آسمان بندد
ظریف اصفهانی

***

آنقدر فیضی که من از بی زبانی برده ام
ترسم آخر شکر خاموشی کند گویا مرا
واعظ قزوینی

***

برو ای شیخ و به تکفیر نکن تهدیدم
کافر عشق کجا وحشتش از تکفیر است
صفائی نراقی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.