خوشا کسی که زعشقش دمی رهایی نیست
غمش ز رندی و میلش به پارسایی نیست
دل رمیده شوریدگان رسوایی
شکسته ایست که در بند مومیایی نیست
ز فکر دنیی و عقبی فراغتی دارد
خداشناس که با خلقش آشنایی نیست
غلام همت درویش قانعم کو را
سر بزرگی و سودای پادشاهی نیست
مراد خود مطلب هر زمان ز حضرت حق
که بر در کرمش حاجت گدایی نیست
به کنج عزلت از آن روی گشته ام خرسند
که دیگرم هوس صحبت ریایی نیست
قلندریست مجرد عبید زاکانی
حریف خواجگی و مرد کدخدایی نیست
***
عبید زاکانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
درود و تشکر از دیدگاهتان.