من کیم کاندیشه تو هم نفس باشد مرا
یا تمنای وصال چون تو کس باشد مرا
گر بود شایسته غم خوردن تو جان من
این نصیب از دولت عشق تو بس باشد مرا
گر که عشقت سایه من شد چرا هرگه که من
روی برتابم ازو پویان ز پس باشد مرا
هر نفس کانرا بیاد روزگار تو زنم
جمله عالم طفیل آن نفس باشد مرا
هر زمان ز امید وصل تو دل خوش کنم
باز گویم نه چه جای این هوس باشد مرا
چون خیال خاک پایت می نبیند چشم من
بر وصال تو چگونه دست رس باشد مرا
***
سنایی غزنوی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
درود و تشکر از دیدگاهتان.