۲۴ فروردین ۱۳۹۰

قضیه انتقام آرتیست

بدون سانسور!
***
یک آقا پشه‌ای بود با عاطفه و حساس،
اما نیشش درد می‌آورد بدتر از نیش ساس.
بعضی وقتا او خوش‌رقصیش می‌گرفت،
می‌خواست به سر دوستانش بندازه زفت.
یک شب من در رختخواب دراز شده بودم،
داشتم یک کتاب معلومان می‌خوندم؛
آقا پشه مرا از اون دورها دید،
گویا هوش و جدیتم را پسندید،
اومد برام آوازه خونی کنه،
بخنده و برقصه و شیطونی کنه،
مجانن جلو من نمایش بده،
تا بفهمم از من خوشش اومده.
بدبختانه من ذلیل شده نفهمیدم،
آواز و رقص سولوش را نپسندیدم.
دو سه دفعه دست بردم بکشمش؛
بشکنم استخونش، پاره کنم شیکمش،
این حرکت عنیف چون تکرار شد
آقا پشه از اونجا رفت و دور شد.
من با خودم گفتم خوب راحت شدم،
توی چراغ فوت کردم و خوابیدم.
اما نگو آقا پشه، آرتیست شهیر،
از اینکه من به نمایشش کرده‌ام تحقیر؛
اوقاتش سخت تلخ شده بود و می‌خواست
انتقامی از من بکشه که سزاست.
رفت گوشه حوض حیاط همسایه،
که یه کلنی مهم میکروب مالاریایه،
صد کرور از آنها را دزدید و صبر کرد،
تا من بدبخت خوب خوابم ببرد.
اونوقت اومد بریز بمن نیش زد،
یک کلنی جدید در خونم تاسیس کرد.
من در نتیجه نفهمی و عدم نقدیر
از هنر آرتیست‌های شهیر بی‌نظیر،
پنجاه سال ناخوشی کشیدم و هرچه کردم
آخر معالجه فایده نکرد و مردم.
ای کسانی که سنگ قبر مرا اینک می‌خونید،
از آرتیست‌های شهیر قدردونی کنید.
***
صادق هدایت - وغ وغ ساهاب

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.