آخر نگاهی باز کن وقتی که برما بگذری
با کبر منعت میکند کز دوستان یادآوری؟
هرگز نبود اندر ختن بر صورتی چندین فتن
هرگز نباشد در چمن سروی بدین خوش منظری
صورتگر دیبای چین گو صورت رویش ببین
یا صورتی برکش چنین یا توبه کن صورتگری
زابروی نگارین کمان، گر پرده برداری عیان
تا قوس باشد در جهان دیگر نبیند مشتری
بالای سرو بوستان رویی ندارد دلستان
خورشید با رویی، چنان مویی ندارد عنبری
تا نقش میبندد فلک کس را نبودست این نمک
ماهی ندانم با ملک فرزند آدم یا پری
تا دل بمهرت داده ام در بحر فکر افتاده ام
چون در نماز استاده ام گویی بمحراب اندری
دیگر نمیدانم طریق از دست رفتم چون غریق
آنک دهانت چون عقیق از بسکه خونم میخوری
گر رفته باشم زین جهان باز آیدم رفته روان
گر همچنین دامن کشان بالای خاکم بگذری
از نعلش آتش میجهد نعلم در آتش مینهد
گر دیگری جان میدهد سعدی تو جان پروری
هرکس که دعوی میکند کو با تو انسی میکند
در عهد موسی میکند آواز گاو سامری
***
سعدی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
درود و تشکر از دیدگاهتان.