۲۵ اسفند ۱۳۸۵

مسمط بهار

تا کیومرث بهار آمد و بنشست بتخت//سرزد اشکوفه سیامک سان از شاخ درخت
غنچه پوشیده چو هوشنگ زمرد گون رخت//بست طهمورث بر دیو محن سلسله سخت

جام جمشید پر از باده کن اکنون که ز بخت//کرد هان دولت ضحاک خزان رو به زوال

چون فریدون علم افراشت ز نو فروردین//اردیش ایرج سان گشت ولیعهد زمین
سلم وی رشک بر او برد و کمر بست به کین//خون او ریز الاماه منوچهر جبین

جیش پور پشن حزن نهان شد به کمین//تا که با نوذر عشرت کند آهنگ قتال

زو صفت سبزه نوخیز به باغ آمد شاد//کشور خویش به گرشاسب شمشاد نهاد
سرورست از لب جو یک تنه مانند قباد//بس به کاووس چمن حکم ولیعهدی داد

بطی از خون سیاوش بده ای ترک نژاد//که بزد خسرو کل تکیه بر اورنگ جلال

طوس را کرد پی کینه کش میر سپه//لشکر سبزه زدند از پی رهام رده
زد فریبرز چنان از لب هر جو خرگه//گیو باد آمد و یکباره بیفتاد بره

دست پیران خزان ناشد ازیشان کوته//تا که ناصر نشد اسپند چنان رستم زال

نسترن با فر لهراسبی آمد در باغ//نرگس از ژاله چو گشتاسب تر کرد دماغ
آتش افروخت کل از چهره ز دشت به راغ//داد روئین تن کاجش پی ترویج فراق

زیر (زرجاسب) رزخون دمادم با یاغ//ای بشو تن خد بهمن قد جاماست کمال
***
فرخي يزدي

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.