درخت، درخت
خشکیده و سرسبز.
دختر گندمگونی به چیدن زیتون بیرون آمده
بادِ هوسبازِ برجها
بر کمرگاهش میوزد
چهار سوار با اسبان اندلسی بر گذرند
با تنپوشهای آبی و سبز
و شنلهای تیرهٔ بلند
"به کوردوبا بیا، ای دختر زیبا"
دختر به وسوسهشان گوش نمیسپرد.
سه گاوباز جوان
بالابلند و کمرباریک میگذرند
با تنپوش نارنجی و
شمشیرهای عتیقهٔ نقره
"به سویل بیا، ای دختر زیبا"
دختر به وسوسهشان گوش نمیسپرد.
پسین غروب پرتو سرخ تیره میگسترد
که مردجوانی بر گذر آمد
گلهای سرخ و مینای ماه بر تناش
"به غرناطه بیا، دختر زیبا"
دختر به وسوسهاش گوش نمیسپرد
دختر گندمگون همچنان گرم چیدن زیتون
با بازوان باد
پیچیده بر کمرگاهش
درخت، درخت
خشکیده و سرسبز.
***
گابریل گارسیا لورکا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
درود و تشکر از دیدگاهتان.