۲۴ فروردین ۱۴۰۰

درخت، درخت

 درخت، درخت

خشکیده و سرسبز.


دختر گندم‌گونی به چیدن زیتون بیرون آمده

بادِ هوس‌بازِ برج‌ها

بر کمرگاهش می‌وزد


چهار سوار با اسبان اندلسی بر گذرند

با تنپوش‌های آبی و سبز

و شنل‌های تیرهٔ بلند

"به کوردوبا بیا، ای دختر زیبا"

دختر به وسوسه‌شان گوش نمی‌سپرد.


سه گاوباز جوان

بالابلند و کمرباریک می‌گذرند

با تنپوش نارنجی و

شمشیرهای عتیقهٔ نقره

"به سویل بیا، ای دختر زیبا"

دختر به وسوسه‌شان گوش نمی‌سپرد.


پسین غروب پرتو سرخ تیره می‌گسترد

که مردجوانی بر گذر آمد

گل‌های سرخ و مینای ماه بر تن‌اش 

"به غرناطه بیا، دختر زیبا"

دختر به وسوسه‌اش گوش نمی‌سپرد


دختر گندم‌گون همچنان گرم چیدن زیتون 

با بازوان باد

پیچیده بر کمرگاهش


درخت، درخت

خشکیده و سرسبز.

***

گابریل گارسیا لورکا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.