۲۱ شهریور ۱۳۹۱

میتوانیم به ساحل برسیم

اندهت را با من قسمت کن
شادیت را با خاک
و غرورت را با جوی نحیفی که میان سنگستان
مثل گنجشکی پر می‎زند ومی‎گذرد.

اسب لخت غفلت در اندیشه ما بسیار است
با شترهای سفید صبر در واحه تنهایی
می‎توانیم به ساحل برسیم
و از آنجا
ناگهان
به هزاران قایق
به جزیره‎های تازه برون جسته مرجان
حمله‎ور گردیم.

تو، غمت را با من قسمت کن
علف سبز چشمانت را با خاک
تا مداد من
در سبخ*‎زار کویر کاغذ
باغی از شعر برانگیزد
تا ازین ورطه بی‎ایمانی
بیشه‎ای انبوه از خنجر برخیزد.
***
منوچهر آتشی

* زمین رس شوره بسته که از زیر آب دریا خارج شده.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.