۱۵ شهریور ۱۳۹۱

ای دل من...

ای دل من در هوایت همچو آب و ماهیان
ماهی جانم بمیرد گر بگردی یک زمان
ماهیان را صبر نبود یک زمان بیرون آب
چنک بیجان صبر نبود در فراق دلستان
جان ماهی آب باشد صبر بیجان چون بود
چونک بیجان صبر نبود چون بود بیجان جان
هر دو عالم بی جمالت مر مرا زندان بود
آب حیوان در فراقت گر خورم دارد زیان
این نگارستان عالم پرنشان و نقش تست
لیک جای تو نگیرد کو نشان کو بی نشان
قطره خون دلم را چون جهانی کرده ای
تا ز حیرانی ندانم قطره ای را از جهان
بر دهان من بدست خویش بنهادی قدح
تا ز سرمستی ندانم من قدح را از زبان
من کی باشم از زمین تا آسمان مستان پرند
کز شراب تو ندانند از زمین تا آسمان
صد شبان چون می سپر که گوسفند خود بگرگ
گوسفندانرا چه کردی چه گویم کو شبان
در بیان آرم نیایی ور نهان دارم بتر
در نگنجی از بزرگان در جهان و در نهان
گر نهانرا می شناسم از جهان در عاشقی
مومن عشقم مخوان و کافرم خوان ای فلان
***
مولانا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.