چشم و گوش و دست و پا و خورد و خفت / دوری از بیگانه نزدیکی به جفت
این نه فخری کادمی را درخور است / زانکه در حیوان ازو افزونتر است
از فضول جلد حیوان کاستن / جامه خود را بدان آراستن
کاین سموراست این خز است، این قاقم است/یاکه این ازپشم وآن زابریشم است
عاریت از فضله حیوان بود / پس به حیوانت چه فضل از آن بود
غله در انبار و انبانت بود / باز انباری به مورانت بود
سیم و زر داری نهان در خاک و گل / موش زر دزدی و کوه سنگدل
تو مشو عریان که از خود رسته ام / دل به ترک این علایق بسته ام
گر تنت از ترک جامه فخر جوست / جامه افکندی تو، مار افکند پوست
گر به نیروی توانایی خویش / فخر جویی پیل دارد از تو بیش
ور تو را لافی ز ضعف و لاغریست / پشه را بر تو از این ره برتریست
حرص خنزیر از تو افزون بی شک / ور قناعت می کنی همچون سگی
حلم داری خر ز تو احلم بود / ور غضب آری پلنگ اقدام بود
حیله تزویر جویی روبهی / راستی و صدق گاو ابلهی
نطق اگر گویی که خاص آدمیست / بازگو تا خود مراد از نطق چیست
گر تکلم بود تعبیر مراد / شرح کردن از ضمیر و از فواد
این نباشد خاصه نوع بشر / بلکه هر نوعیست با نطق دگر
باورت از من نیاید رو به یاغ / تا ببینی زاغ را همراز زاغ
ور ز نطق ادراک کلی شد غرض / جنس ونوع وفصل، جوهریا عرض
نیست ادراکی تو را بیرون ز حس / مبداء ادراک تو حس بود و بس
منتزع کلی شد از جزیی نخست / آلت معقول تو محسوس تست
پنج حس کالت ادراک ماست / درد گر حیوان نه افزون شد نه کاست
آنچه پیدا در تو در وی هم عیان / خود چه دانی تا چه دارد در نهان
هم اثر آمد موثر را دلیل / هم سبب آمد مسبب را کفیل
از قیاس ار نیست در حیوان اثر / ار چه باشد جلب خیر و دفع شر
حس چو شد ادراک کلی را سبب / نبود این نسبت به حساسی عجب
بر شه بخل و سیاساتش نگر / آن سیاسات از قیاساتش نگر
***
نشاط اصفهانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
درود و تشکر از دیدگاهتان.