۱۵ اسفند ۱۳۸۸

آدمی را بر جانوران فخری نیست

چشم و گوش و دست و پا و خورد و خفت / دوری از بیگانه نزدیکی به جفت

این نه فخری کادمی را درخور است / زانکه در حیوان ازو افزونتر است

از فضول جلد حیوان کاستن / جامه خود را بدان آراستن

کاین سموراست این خز است، این قاقم است/یاکه این ازپشم وآن زابریشم است

عاریت از فضله حیوان بود / پس به حیوانت چه فضل از آن بود

غله در انبار و انبانت بود / باز انباری به مورانت بود

سیم و زر داری نهان در خاک و گل / موش زر دزدی و کوه سنگدل

تو مشو عریان که از خود رسته ام / دل به ترک این علایق بسته ام

گر تنت از ترک جامه فخر جوست / جامه افکندی تو، مار افکند پوست

گر به نیروی توانایی خویش / فخر جویی پیل دارد از تو بیش

ور تو را لافی ز ضعف و لاغریست / پشه را بر تو از این ره برتریست

حرص خنزیر از تو افزون بی شک / ور قناعت می کنی همچون سگی

حلم داری خر ز تو احلم بود / ور غضب آری پلنگ اقدام بود

حیله تزویر جویی روبهی / راستی و صدق گاو ابلهی

نطق اگر گویی که خاص آدمیست / بازگو تا خود مراد از نطق چیست

گر تکلم بود تعبیر مراد / شرح کردن از ضمیر و از فواد

این نباشد خاصه نوع بشر / بلکه هر نوعیست با نطق دگر

باورت از من نیاید رو به یاغ / تا ببینی زاغ را همراز زاغ

ور ز نطق ادراک کلی شد غرض / جنس ونوع وفصل، جوهریا عرض

نیست ادراکی تو را بیرون ز حس / مبداء ادراک تو حس بود و بس

منتزع کلی شد از جزیی نخست / آلت معقول تو محسوس تست

پنج حس کالت ادراک ماست / درد گر حیوان نه افزون شد نه کاست

آنچه پیدا در تو در وی هم عیان / خود چه دانی تا چه دارد در نهان

هم اثر آمد موثر را دلیل / هم سبب آمد مسبب را کفیل

از قیاس ار نیست در حیوان اثر / ار چه باشد جلب خیر و دفع شر

حس چو شد ادراک کلی را سبب / نبود این نسبت به حساسی عجب

بر شه بخل و سیاساتش نگر / آن سیاسات از قیاساتش نگر

***

نشاط اصفهانی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.