۱۴ اسفند ۱۳۸۸

مگذارو مگذر

دلگیر دلگیرم مرا مگذارو مگذر

از غصه می‏میرم مرا مگذارو مگذر

با پای از ره مانده در این دشت تبدار

ای وای می‏میرم مرا مگذارو مگذر

سوگند بر چشمت که از تو تا دم مرگ

دل بر نمی‏گیرم مرا مگذارو مگذر

بالله که غیر از جرم عاشق بودن ای دوست

بی جرم و تقصیرم مرا مگذارو مگذر

با شهپر اندیشه دنیا گردم اما

در بند تقدیرم مرا مگذارو مگذر

آشفته‏تر زآشفتگان روزگارم

از غم به زنجیرم مرا مگذارو مگذر

***

یدالله عاطفی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.