شکفت غنچه و گل شد!
لطیف و تازه و تر
فرشتگان به سر گل، ز دانه شبنم
ستاره پاچیدند
جوانهها، به خوشآمد، به شادباش، چو شمع
به میزبانی پروانهها درخشیدند.
ز سازِ باد و نوای پرندگان، سرمست
درخت ها به چمن ـ شادمانه ـ رقصیدند!
و جشن زادن گل را «بهار» نامیدند.
چه مایه شور و سرور است در تولد گل،
که شهر، جشن گرفتهست، غرق در آذین،
که چهرهها همه شاد است و جامهها رنگین،
که بام و در همه در نور است و خانهها روشن،
که بوسهها همه گرم است و خندهها شیرین،
که سینهها همه پر مهر و آرمانها پاک،
خوش است چهره ایران زمین درین آیین.
چه با شکوه، نخستین تبسم نوروز
چه دلنواز، نخستین نگاه فروردین
تو نیز،
دست برافشان،
بگو، بخند،
ببین!
***
فریدون مشیری
لطیف و تازه و تر
فرشتگان به سر گل، ز دانه شبنم
ستاره پاچیدند
جوانهها، به خوشآمد، به شادباش، چو شمع
به میزبانی پروانهها درخشیدند.
ز سازِ باد و نوای پرندگان، سرمست
درخت ها به چمن ـ شادمانه ـ رقصیدند!
و جشن زادن گل را «بهار» نامیدند.
چه مایه شور و سرور است در تولد گل،
که شهر، جشن گرفتهست، غرق در آذین،
که چهرهها همه شاد است و جامهها رنگین،
که بام و در همه در نور است و خانهها روشن،
که بوسهها همه گرم است و خندهها شیرین،
که سینهها همه پر مهر و آرمانها پاک،
خوش است چهره ایران زمین درین آیین.
چه با شکوه، نخستین تبسم نوروز
چه دلنواز، نخستین نگاه فروردین
تو نیز،
دست برافشان،
بگو، بخند،
ببین!
***
فریدون مشیری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
درود و تشکر از دیدگاهتان.