اِنَّالْحُسَيْنَ مِصْباحُ الْهُدي وَ سَفينَةُ النَّجاة
***
... حركت كشتي نجات آدميان، احتياجي به دريا ندارد.
اين كشتي بر روي قطره اشكي مقدّس كه براي حسين ريخته ميشود، ميگذرد. اشكي كه از اعماق دل برميآيد و جان را ميشوراند و آنگاه، رهسپارِ پيشگاهِ اقدسِ خداوندي ميشود.
عهدي بزرگ و وفايي جاودانه
اي حسين ، اي فرزند شريفترين انسان، اي معشوق جانهاي شيفتهء حق و حقيقت و اي اميد حيات پاكان اولاد آدم، داستان خونين تو در دشت سوزان نينوا، قرنها پيش از آن كه چشم به اين دنيا باز كنيم، به وقوع پيوسته است. و چنين بود كه ما و گروهي از كاروانيان گذرگاه حيات پرمعنا، به حكم جريان منظّم زندگي در جويبار زمان، از ديدار جمال زيباي ربّاني تو و ياران بينظيرت محروم گشتيم.
ياران باوفايي كه با شكوفايي درخشانترين سعادت و فضيلت انساني در دل، چهره برافروختند و با بال و پري كه از اعماق جانشان روييده بود، در چند لحظه از تنگناي عالم خاك، به اوج عالم پاك به پرواز درآمدند. افسوس كه ما از تقديم جانمان در آن طَبَق اخلاص كه در آن روز خونبار، جان هفتاد و دو تن انسان كامل را به پيشگاه الهي عرضه كرد محروم مانديم.
با اين حال، سپاس بيكران خدايي را كه از آن گروههاي نابخرد نبوديم كه نشستند و عهدها بستند و تو را براي اقامهء حكومت حق و عدالت، به سرزمين خود، عراق دعوت نمودند و در آن هنگام كه گام برسرزمين آنان نهادي، آن نابخردان ضد انسانيت عهدها را شكسته و به انكار صدها نامهاي كه شخصيت خود را در گرو آن گذاشته بودند، برخاستند و آن گاه با شمشيرهاي برّان خود، برتو و ياران تو تاختند و در آن روز، پيش از آن كه خورشيدِ سپهر لاجوردين از ديدگاه زميننشينان ناپديد گردد، خورشيد عالمافروزِ وجود تو را از ديدگان مردم دنيا پوشاندند. غافل از آن كه، اگر جمال ابديّتنماي تو از ديدگاه فضاي عالم طبيعت غروب كند، در دلِ پاكان فرزندان آدم، طلوعي جاودانه خواهد داشت. [طلوعي بس درخشندهتر] . اينك، ما دلباختگانِ وجودِ نازنينت، عهدنامهاي با قلم عقل و وجدان نوشته و با خون دل امضا نموده، به پيشگاه مقدّست تقديم ميداريم كه: تا جان در بدن داريم، دل به عشق تو سپاريم و در راه دفاع از آرمان الهيِ تو كه رسالت عظماي انسانيت است، از هيچ تلاشي دريغ نورزيم. باشد كه عليالصّباح ابديت، به شوق ديدار تو، اي چهرهات تجلّيگاه حق و حقيقت، سر از خاك برآوريم و در شعاع جاذبيّت روح بزرگ تو، گام به سرنوشت نهايي خود برداريم.
اين كشتي بر روي قطره اشكي مقدّس كه براي حسين ريخته ميشود، ميگذرد. اشكي كه از اعماق دل برميآيد و جان را ميشوراند و آنگاه، رهسپارِ پيشگاهِ اقدسِ خداوندي ميشود.
عهدي بزرگ و وفايي جاودانه
اي حسين ، اي فرزند شريفترين انسان، اي معشوق جانهاي شيفتهء حق و حقيقت و اي اميد حيات پاكان اولاد آدم، داستان خونين تو در دشت سوزان نينوا، قرنها پيش از آن كه چشم به اين دنيا باز كنيم، به وقوع پيوسته است. و چنين بود كه ما و گروهي از كاروانيان گذرگاه حيات پرمعنا، به حكم جريان منظّم زندگي در جويبار زمان، از ديدار جمال زيباي ربّاني تو و ياران بينظيرت محروم گشتيم.
ياران باوفايي كه با شكوفايي درخشانترين سعادت و فضيلت انساني در دل، چهره برافروختند و با بال و پري كه از اعماق جانشان روييده بود، در چند لحظه از تنگناي عالم خاك، به اوج عالم پاك به پرواز درآمدند. افسوس كه ما از تقديم جانمان در آن طَبَق اخلاص كه در آن روز خونبار، جان هفتاد و دو تن انسان كامل را به پيشگاه الهي عرضه كرد محروم مانديم.
با اين حال، سپاس بيكران خدايي را كه از آن گروههاي نابخرد نبوديم كه نشستند و عهدها بستند و تو را براي اقامهء حكومت حق و عدالت، به سرزمين خود، عراق دعوت نمودند و در آن هنگام كه گام برسرزمين آنان نهادي، آن نابخردان ضد انسانيت عهدها را شكسته و به انكار صدها نامهاي كه شخصيت خود را در گرو آن گذاشته بودند، برخاستند و آن گاه با شمشيرهاي برّان خود، برتو و ياران تو تاختند و در آن روز، پيش از آن كه خورشيدِ سپهر لاجوردين از ديدگاه زميننشينان ناپديد گردد، خورشيد عالمافروزِ وجود تو را از ديدگان مردم دنيا پوشاندند. غافل از آن كه، اگر جمال ابديّتنماي تو از ديدگاه فضاي عالم طبيعت غروب كند، در دلِ پاكان فرزندان آدم، طلوعي جاودانه خواهد داشت. [طلوعي بس درخشندهتر] . اينك، ما دلباختگانِ وجودِ نازنينت، عهدنامهاي با قلم عقل و وجدان نوشته و با خون دل امضا نموده، به پيشگاه مقدّست تقديم ميداريم كه: تا جان در بدن داريم، دل به عشق تو سپاريم و در راه دفاع از آرمان الهيِ تو كه رسالت عظماي انسانيت است، از هيچ تلاشي دريغ نورزيم. باشد كه عليالصّباح ابديت، به شوق ديدار تو، اي چهرهات تجلّيگاه حق و حقيقت، سر از خاك برآوريم و در شعاع جاذبيّت روح بزرگ تو، گام به سرنوشت نهايي خود برداريم.
از مقدمه کتاب «حسین شهید فرهنگ، پیشرو انسانیت» اثر استاد علامه محمّدتقي جعفري
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
درود و تشکر از دیدگاهتان.