ساقی بزم افق دوش که ساغر شکست / مهره سیمابگون در قدح زر شکست
دود غسق روشنی از رخ عالم ببرد / شعله زردشت را در دل اخگر شکست
طوطی طاوس پر بیضه در آتش نهاد / باز سبک سیر را زاغ سیه پر شکست
گنبد پر دود را هندوی شب درگشود / سقف زراندود را شرفه و منظر شکست
شعبده باز جهان باز بصد شعبده / در تتق اصفری گوهر احمر شکست
حجله نشینان غیب بر در بام آمدند / ماه بنظاره شد شقه رخ برشکست
تیر بنوک قلم بس که صنایع نمود / دفتر مانی بشست خامه آزر شکست
مطرب بزم طرب شاهد عذرا عذرا / جلوه گری را ز رخ گوشه چادر شکست
خسرو چارم سر بر رو بهزیمت نهاد / تاج مرصع نهاد زینت و زیور شکست
ترک سیاست سگال تیغ ستم برگشود / کوکبه موکبش حشمت قیصر شکست
صدر عدالت قرین روی سعادت نمود / خانه بیداد را دولت او درشکست
هندوی تازی خیال بر سر ایوان نشست /خامه اقبال را نکبت او سرشکست
طبع سخن ساز من مونس و دمساز من / مطلع دیگر نهاد مقصع دیگر شکست
یار سر زلف باز خم بخم اندر شکست
زینت گلبرگ داد رون عنبر شکست
سنبل خوشبوی او غالیه بر لاله ریخت / سلسله موی او بر مه انور شکست
لعل گوهر نوش او جزع بمانی نمود / حقه یاقوت او قیمت شکر شکست
طعم دهانش شکر در دهن جام ریخت / لذت نوش لبش خنده ساغر شکست
چشم دلارای او زینت نرگس ببرد / قامت و بالای او زیب صنوبر شکست
طلعت رعنای او قد دل آرای او / آب رخ گل ببرد قامت عرعر شکست
خال سیه بررخش همچو برآتش سپند / سوخته چون عودشد نکهت مجمرشکست
دوش نسم سحر غالیه افشان رسید / یار مگر صبحدم جعد معنبر شکست
خاک زمین نزهت عنبر سارا گرفت / روح مقدس مگر طره شهپر شکست
کرد مگر سلسبیل خازن جنت سبیل / یا قدحی در کف ساقی کوثر شکست
حیدر لشکر شکن صفدر عنتر فکن / آنکه بشمشیر دین لشکر کافر شکست
« ابن حسام »
دود غسق روشنی از رخ عالم ببرد / شعله زردشت را در دل اخگر شکست
طوطی طاوس پر بیضه در آتش نهاد / باز سبک سیر را زاغ سیه پر شکست
گنبد پر دود را هندوی شب درگشود / سقف زراندود را شرفه و منظر شکست
شعبده باز جهان باز بصد شعبده / در تتق اصفری گوهر احمر شکست
حجله نشینان غیب بر در بام آمدند / ماه بنظاره شد شقه رخ برشکست
تیر بنوک قلم بس که صنایع نمود / دفتر مانی بشست خامه آزر شکست
مطرب بزم طرب شاهد عذرا عذرا / جلوه گری را ز رخ گوشه چادر شکست
خسرو چارم سر بر رو بهزیمت نهاد / تاج مرصع نهاد زینت و زیور شکست
ترک سیاست سگال تیغ ستم برگشود / کوکبه موکبش حشمت قیصر شکست
صدر عدالت قرین روی سعادت نمود / خانه بیداد را دولت او درشکست
هندوی تازی خیال بر سر ایوان نشست /خامه اقبال را نکبت او سرشکست
طبع سخن ساز من مونس و دمساز من / مطلع دیگر نهاد مقصع دیگر شکست
یار سر زلف باز خم بخم اندر شکست
زینت گلبرگ داد رون عنبر شکست
سنبل خوشبوی او غالیه بر لاله ریخت / سلسله موی او بر مه انور شکست
لعل گوهر نوش او جزع بمانی نمود / حقه یاقوت او قیمت شکر شکست
طعم دهانش شکر در دهن جام ریخت / لذت نوش لبش خنده ساغر شکست
چشم دلارای او زینت نرگس ببرد / قامت و بالای او زیب صنوبر شکست
طلعت رعنای او قد دل آرای او / آب رخ گل ببرد قامت عرعر شکست
خال سیه بررخش همچو برآتش سپند / سوخته چون عودشد نکهت مجمرشکست
دوش نسم سحر غالیه افشان رسید / یار مگر صبحدم جعد معنبر شکست
خاک زمین نزهت عنبر سارا گرفت / روح مقدس مگر طره شهپر شکست
کرد مگر سلسبیل خازن جنت سبیل / یا قدحی در کف ساقی کوثر شکست
حیدر لشکر شکن صفدر عنتر فکن / آنکه بشمشیر دین لشکر کافر شکست
« ابن حسام »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
درود و تشکر از دیدگاهتان.