۱۰ دی ۱۳۸۷

روز دوم محرم

بامداد روز دوم محرم61 حسین به آن نقطه و محلی رسید که قضا و قدر برایش معین کرده بود؛ او رضا به قضا داده بود وبرای زنده نگاه داشتن اصول، حاضر به تحمل درد ناکترین فاجعه های بشری شده بود. تاریخ نویسان نگاشتند که اسب زیبای حسین که پیشاپیش قافله راه می رفت، همین که به سر زمین کربلا رسید و نخلستان انبوه آنجا را دید، از حر کت باز ایستاد. امام به اسب نهیب زد و فشار آورد. اسب از جای خود حرکت نکرد و خدا داناتر است. امام از یکی از همراهان پرسید: نام این آبادی چیست؟
- غاضریه.
- آیا نام دیگر هم دارد؟
- نینوا و در شرق آن حائر.
- باز هم نام دیگری برایش می گویند؟
- شاطی الفرات.
- آیا نام دیگری ندارد؟
- چرا . . ..کربلا.
امام گفت:
-همین است . . . همین جاست . . . سرزمین اندوه و بلا.
دستور داد که همراهان پیاده شوند، باره را بر زمین بیاندازند . . . کجاوه ها را پیاده کنند و خیمه و خرگاه را برپا سازند. پس از آن این کلمات را آهسته با خود گفت که یکی از اصحاب نزدیکش به دشواری شنید:
- اینجاست که خونهای ما باید ریخته شود . . . سراپرده و حریم ما به غارت برود . . . اطفال ما کشته شوند و اینجاست که خوابگاه و آرامگاه ابدی من خواهد شد و زیارتگاه شیعیان من . . .

زندگانی امام حسین (ع) - زین العابدین رهنما

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.