دل من در قفس عشق، هوای تو کند
چشم من، آرزوی خدمت پای تو کند
بین درین شهر، کسی مشک فروشی نکند
گر کند شانه بزلفان دو تای تو کند
قدرت عشق ببین، ای بت شیرین گفتار!
شیخ در موقع تسبیح، دعای تو کند
دوش با ساغر می درد دل خود گفتم
گفت وصلش بجهان، نیز دوای تو کند
گفتمش خرمن هستی من، آتش بگرفت
گفت تن ده ببلا، چونکه خدای تو کند
گفتمش صبر چه حاصل؟ که رفیقان بروند
گفت اینست، ولی کار وفای تو کند
گفتمش گریه عاشق، نکند هیچ اثر
گفت لیکن سخن عشق دعای تو کند
«چه دعا کردی جانا که چنین خوب شدی»
دل عشقی چکند؟ گر که هوای تو کند
چشم من، آرزوی خدمت پای تو کند
بین درین شهر، کسی مشک فروشی نکند
گر کند شانه بزلفان دو تای تو کند
قدرت عشق ببین، ای بت شیرین گفتار!
شیخ در موقع تسبیح، دعای تو کند
دوش با ساغر می درد دل خود گفتم
گفت وصلش بجهان، نیز دوای تو کند
گفتمش خرمن هستی من، آتش بگرفت
گفت تن ده ببلا، چونکه خدای تو کند
گفتمش صبر چه حاصل؟ که رفیقان بروند
گفت اینست، ولی کار وفای تو کند
گفتمش گریه عاشق، نکند هیچ اثر
گفت لیکن سخن عشق دعای تو کند
«چه دعا کردی جانا که چنین خوب شدی»
دل عشقی چکند؟ گر که هوای تو کند
میرزاده عشقی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
درود و تشکر از دیدگاهتان.