گر نظر در آینه ی یک ره بر آن منظر کند
آفـریـن هـا بـایـد آن فـرزنـد بـر مـادر کـنـد
گر دگر بار این چنین بیرون شود آن دلربای
خود یقین می دان که اوضاع جهان دیگر کند
کس به رخسار مه از مشگ سیه چنبر نکرد
او به رخسار مه از مشک سیه چنبر کند
کس قمر را همنشین با نافه ی اذفر ندید
او ـقمـر را همنشین بـا نـافه ی اذفر کنـد
گر گشاید یک گره از آن دو زلف عنبرین
یک جهان آراسته از مشک و از عنبر کند
غم برد از دل تو گویی تا همی خواهد چو من
هر زمان مدح و ثنای خواجه ی قنبر کند
آنکه اندر نیم شب برجای پیغمبر بخفت
تـا تن خود را تیر کـید خصم اسپـر کـنـد
جز صفات داوری در وی نیابد یک صفت
آنکه عقل خویش را بر خویشتن داور کند
داورش خوانده ولی و احمدش خوانده وصی
هم وصایت هم ولایت ز احمد و داور کند
در غدیر خم خطاب آمده ز حق بر مصطفی
تا علی را او ولی بر مهتر و کهتر کند
تا رساند بر خلایق مصطفی امر خدای
از جهاز اشتران از بهر خود منبر کند
گرد آید از قبـایل اندر آن دشت و نبـی
خطبه بر منبر پی امر خلافت سر کند
گوید آ کاو را منم مولا، علی مولای اوست
زینهار از طاعت او گر کسی سر در کند
جشن فیروز ویست امروز کز چنین کاخ امام
بانک کوس و تهنیت گوش فلک را کر کند
بوالحسن فرزند موسی آنکه خاک درگهش
مرده را مانند عیسی روح در پیکر کند
حکم فرمایند اگر خاقان و قیصر در جهان
حاجب او حکم بر خاقان و بر قیصر کند
. : ملک الشعرا بهار : .
آفـریـن هـا بـایـد آن فـرزنـد بـر مـادر کـنـد
گر دگر بار این چنین بیرون شود آن دلربای
خود یقین می دان که اوضاع جهان دیگر کند
کس به رخسار مه از مشگ سیه چنبر نکرد
او به رخسار مه از مشک سیه چنبر کند
کس قمر را همنشین با نافه ی اذفر ندید
او ـقمـر را همنشین بـا نـافه ی اذفر کنـد
گر گشاید یک گره از آن دو زلف عنبرین
یک جهان آراسته از مشک و از عنبر کند
غم برد از دل تو گویی تا همی خواهد چو من
هر زمان مدح و ثنای خواجه ی قنبر کند
آنکه اندر نیم شب برجای پیغمبر بخفت
تـا تن خود را تیر کـید خصم اسپـر کـنـد
جز صفات داوری در وی نیابد یک صفت
آنکه عقل خویش را بر خویشتن داور کند
داورش خوانده ولی و احمدش خوانده وصی
هم وصایت هم ولایت ز احمد و داور کند
در غدیر خم خطاب آمده ز حق بر مصطفی
تا علی را او ولی بر مهتر و کهتر کند
تا رساند بر خلایق مصطفی امر خدای
از جهاز اشتران از بهر خود منبر کند
گرد آید از قبـایل اندر آن دشت و نبـی
خطبه بر منبر پی امر خلافت سر کند
گوید آ کاو را منم مولا، علی مولای اوست
زینهار از طاعت او گر کسی سر در کند
جشن فیروز ویست امروز کز چنین کاخ امام
بانک کوس و تهنیت گوش فلک را کر کند
بوالحسن فرزند موسی آنکه خاک درگهش
مرده را مانند عیسی روح در پیکر کند
حکم فرمایند اگر خاقان و قیصر در جهان
حاجب او حکم بر خاقان و بر قیصر کند
. : ملک الشعرا بهار : .
عید غدیر خم بر شما مبارک باد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
درود و تشکر از دیدگاهتان.