۱۴ آذر ۱۳۸۷

جنگ و آشتی

یاد میداری که با من جنگ در سر داشتی
رای رای تست خواهی جنگ و خواهی آشتی
نیک بد کردی شکستن عهد یار مهربان
این بتر کردی که بد کردی و نیک انگاشتی
دوستان دشمن گرفتن هرگز عادت نبود
جز درین نوبت که دشمن دوست می پنداشتی
خاطره نگذاشت که یک ساعت بدمهری کنم
گرچه دانستم که پاک از خاطرم بگذاشتی
همچنانت ناخن رنگین گواهی میدهد
بر سر انگشتان که در خون عزیزان داشتی
تا تو برگشتی نیامد هیچ خلقم در نظر
کز خیالت شحنه ای بر ناظرم بگماشتی
هرچه خواهی کن که مارا با توروی جنگ نیست
سر نهادن به درآن موضع که تیغ افراشتی
هردم از شاخ زبانم میوه ای تر میرسد
بوستانها رست از آن تخمم که بر دل کاشتی
سعدی از عقبی و دنیا روی در دیوار کرد
تا تو در دیوار فکرش نقش خود بنگاشتی

. : . شیخ اجل سعدی علیه رحمه . : .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.