شرف خویش نیاورد و نیاوردت پدید/تا نبوئیش اگر چند ببینیش عبیر
شرف خیر به هنگام پدید آید ازو/چون پدید آمد تشریف علی روز غدیر
بر سر خلق مرو را چو وصی کرد نبی/این به اندوه درافتاد ازو وان به زحیر
حسد آمد همگان را ز چنان کار و ازو/برمیدند و رمیده شود از شیر حمیر
او سزاید که وصی بود نبی را در خلق/که برادرش بدو بن عم و داماد و وزیر
پشت احکام قرآن بود به شمشیر خدای/بهتر از تیغ سخن را نبود هیچ ظهیر
کی شناسی بجز او را پدر نسل رسول؟/کی شناسی بجز او قاسم جنات و سعیر؟
بی نظیر و ملی آن بود در امت که نبود/مر نبی را بجز او روز مواخات نظیر
بی نظیر و ملی آن بود که گشتند به قهر/عمرو و عنتر به سر تیغش خاسی و حسیر
ذوالفقار ایزد سوی که فرستاد به بدر؟/زن و فرزند که را بود زهرا و شبیر؟
بر سر لشکر کفار به هنگام نبرد / چشم تقدیر به شمشیر علی بود قریر
روز صفین و به خندق به سوی ثغر جحیم/ عاصی و طاغی را تیغ علی بود مشیر
نه به مردی زد گر یاران او بود فزون؟/شرف نسبت و جود و شرف علم مگیر
ای که بر خیره همی دعوی بیهوده کنی/که فلان بوده است از یاران دیرینه و پیر
شرف مرد به علم است شرف نیست به سال/چه درائی سخن یافه همی خیره بخیر؟
چونکه پیری نفرستاد خداوند رسول؟/یا ازین حال نبود ایزد دادار خبیر؟
جز که پیر تو نبودی به سوی خلق رسول/گر به سوی تو فگنده ستی یزدان خبیر؟
یافت احمد به چهل سال مکانی که نیافت/به نود سال براهیم ازان عشر عشیر
علی آن یافت به تشریف که رزو روز غدیر/شد چو خورشید درفشنده در آفاق شهیر
گر به نزد تو به پیری است بزرگی، سوی من/جز علی نیست بنایت نه حکیم و نه کبیر
یا علی یاران بودند، بلی، پیر ولیک/ به میان دو سخن گستر فرق است کثیر
به یکی لفظ رسانید، بلی، جمله کتاب/از خداوند پیمبر به کبیر و به صغیر
لیکن از نامه همه مغز به خواننده رسد/ور چه هر دو بپساورش دبیر و نه دبیر
جز که حیدر همگان از خط مستور خدا/با بصرهای پر از نور بماندند ضریر
از سخن چیز نیابد بجز آواز ستور/مردم است آنکه بدانست سرود از تکبیر
معنی از قول علی دارد و آواز جز او/کرد باید که ز تقصیر بداند توفیر
تو به آواز چرا می رمی از شیر خدا/ چون پی شیر نگیری و نباشی نخچیر؟
:: حکیم ناصر خسرو قبادیانی ::
شرف خیر به هنگام پدید آید ازو/چون پدید آمد تشریف علی روز غدیر
بر سر خلق مرو را چو وصی کرد نبی/این به اندوه درافتاد ازو وان به زحیر
حسد آمد همگان را ز چنان کار و ازو/برمیدند و رمیده شود از شیر حمیر
او سزاید که وصی بود نبی را در خلق/که برادرش بدو بن عم و داماد و وزیر
پشت احکام قرآن بود به شمشیر خدای/بهتر از تیغ سخن را نبود هیچ ظهیر
کی شناسی بجز او را پدر نسل رسول؟/کی شناسی بجز او قاسم جنات و سعیر؟
بی نظیر و ملی آن بود در امت که نبود/مر نبی را بجز او روز مواخات نظیر
بی نظیر و ملی آن بود که گشتند به قهر/عمرو و عنتر به سر تیغش خاسی و حسیر
ذوالفقار ایزد سوی که فرستاد به بدر؟/زن و فرزند که را بود زهرا و شبیر؟
بر سر لشکر کفار به هنگام نبرد / چشم تقدیر به شمشیر علی بود قریر
روز صفین و به خندق به سوی ثغر جحیم/ عاصی و طاغی را تیغ علی بود مشیر
نه به مردی زد گر یاران او بود فزون؟/شرف نسبت و جود و شرف علم مگیر
ای که بر خیره همی دعوی بیهوده کنی/که فلان بوده است از یاران دیرینه و پیر
شرف مرد به علم است شرف نیست به سال/چه درائی سخن یافه همی خیره بخیر؟
چونکه پیری نفرستاد خداوند رسول؟/یا ازین حال نبود ایزد دادار خبیر؟
جز که پیر تو نبودی به سوی خلق رسول/گر به سوی تو فگنده ستی یزدان خبیر؟
یافت احمد به چهل سال مکانی که نیافت/به نود سال براهیم ازان عشر عشیر
علی آن یافت به تشریف که رزو روز غدیر/شد چو خورشید درفشنده در آفاق شهیر
گر به نزد تو به پیری است بزرگی، سوی من/جز علی نیست بنایت نه حکیم و نه کبیر
یا علی یاران بودند، بلی، پیر ولیک/ به میان دو سخن گستر فرق است کثیر
به یکی لفظ رسانید، بلی، جمله کتاب/از خداوند پیمبر به کبیر و به صغیر
لیکن از نامه همه مغز به خواننده رسد/ور چه هر دو بپساورش دبیر و نه دبیر
جز که حیدر همگان از خط مستور خدا/با بصرهای پر از نور بماندند ضریر
از سخن چیز نیابد بجز آواز ستور/مردم است آنکه بدانست سرود از تکبیر
معنی از قول علی دارد و آواز جز او/کرد باید که ز تقصیر بداند توفیر
تو به آواز چرا می رمی از شیر خدا/ چون پی شیر نگیری و نباشی نخچیر؟
:: حکیم ناصر خسرو قبادیانی ::
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
درود و تشکر از دیدگاهتان.